جفت ارزهای نامتعارف

کریستن بل سنت شکنی بزرگی داشت و برای روز عروسی اش با دکس شپارد، دیگر بازیگر هالیوودی، نه از یک پیراهن زنانه استفاده کرد و نه از رنگ سفید. او در روز ازدواجش یک بلوز و شلوار سیاه رنگ به تن کرده بود. بل یک گردنبند بزرگ هم به گردن انداخته بود که به ترکیب لباس هایش اندکی جلوه و حالتی مجلسی داده بود.
معامله در بازار فارکس: درک جفت ارز
در بازار فارکس این دو ارز در حال معامله یک جفت ارز و وجود دارد بسیاری از جفت های مختلف که در بازار فارکس معامله گران روز می توانید تجارت. معامله گران می توانید انتخاب کنید “عمده جفت” “عبور” و “نامتعارف” و وجود دارد جفت که مشترک هستند مانند EUR/USD (یورو و دلار آمریکا) و بسیار کمتر رایج مانند دلار/MXN (دلار ایالات متحده و مکزیک پزو).
برای استارت, اگر, اجازه دهید نگاهی به آنچه در یک جفت ارز متشکل از. جفت ارز در حال ساخته شده جفت ارزهای نامتعارف است تا از یک ارز پایه (اول) و یک شمارنده ارز (دوم). در جفت ارز EUR/USD, EUR پایه ارز و دلار است, مقابله ارز. اگر نرخ ارز از یک جفت است و افزایش پایه پولی است افزایش در ارزش نسبت به مقابله ارز. زمانی که نرخ ارز می افتد بر عکس آن اتفاق می افتد.
علاوه بر این زمانی که ما در, نرخ ارز, نرخ مقدار شمارنده ارز مورد نیاز برای خرید 1 از ارز پایه. برای مثال اگر GBP/USD در قیمت 1.5000 آن را به 1.5 دلار برای خرید 1 پوند انگلیس.
چه عمده ارز جفت ؟
آن را به طور گسترده ای به عهده دارد که چهار جفت ارز اصلی اگر چه برخی می گویند وجود دارد 6 یا 7 “majors.” این چهار جفت درایو ترین اقدام در بازار فارکس و آنها بیشتر به شدت معامله شد. که به معنی وجود دارد تن از حجم معاملات و نقدینگی در هر یک از این جفت و در نتیجه رفتار این جفت است که بیشتر قابل پیش بینی است.
چهار جفت ارزهای عبارتند از:
از این چهار “یورو” گرایش به تجارت محبوب ترین جفت. دلیل: آمریکا و اتحادیه اروپا در دو اقتصاد بزرگ در جهان, آنها به طور گسترده ای برگزار شد ارزها و این جفت ارز پرمعامله ترین. هنوز چهار ویژگی حجم عظیم و همه آنها به شدت معامله شد.
به طور کلی در بسیاری از ارزهای اصلی را مشابه حرکات در بازارهای. برای مثال EUR/USD و GBP/USD تمایل به حرکت مشابه جهت باد; اگر یکی در حال سقوط است و دیگری به احتمال زیاد خواهد شد در حال سقوط است. که همیشه درست نیست, اما آن اتفاق می افتد کاملا غالبا. بدین ترتیب یک معامله گر خواهد به احتمال زیاد نگه دارید نه موقعیت مشابه در این جفت ارز به عنوان آن را دو برابر در معرض خطر است. USD/CHF هر چند دارای همبستگی منفی با GBP/USD و EUR/USD; این بدان معناست که به عنوان EUR/USD افزایش می یابد, USD/CHF می افتد و بالعکس. این قوانین اما کلیات. به طوری که آنها ممکن است اعمال می شود در هر شرایطی.
علاوه بر این چندین کالا و ارز از جمله استرالیا و نیوزیلند و دلار کانادا نیز ممکن است در نظر گرفته شده برای جفت ارزهای اصلی. این جفت AUD/USD NZD/USD و USD/CAD. طلا و نقره نیز کالاها و زوج با دلار آمریکا: XAG/USD و XAU/USD.
عبور و نامتعارف: از دیگر انواع ارز جفت
معامله گران ممکن است بخواهید برای تنوع بخشیدن به معاملات و حرکت به دور از جفت ارزهای اصلی. عبور و نامتعارف ارائه این فرصت است. صلیب جفت ارزهای نامتعارف در جفت ارز که در آن نه ارز دلار ایالات متحده و چندین مزایای تجارت می گذرد.
اولین معامله گران می توانند با جلوگیری از گمانه زنی در حرکت تومان است. این استراتژی ممکن است مفید باشد اگر عمده ایالات متحده اخبار اقتصادی انتظار می رود که مانند یک شغل گزارش و یا تغییرات نرخ بهره که هر دو می تواند در ایجاد نوسانات در بازار است. علاوه بر این عبور تمایل به قوی تر روند با توجه به فاصله گرفتن نرخ بهره انتظارات و دیگر عوامل اقتصادی. این را قادر می سازد دقیق تر روند تجارت است. مشترک صلیب جفت عبارتند از:
در نهایت نیز وجود دارد “عجیب و غریب” جفت را انتخاب کنید. این ارز از یک کشور توسعه یافته با زوج که از کشور های در حال ظهور. آن را بسیار کمتر رایج برای معامله گران به حدس و گمان در جفت عجیب و غریب به چند دلیل. این جفت بسیار فرار ساخت آن را جفت ارزهای نامتعارف سخت تر برای پیش بینی حرکت قیمت است. علاوه بر این گسترش گرایش به بسیار بزرگتر است. با جفت ارزهای گسترش ممکن است به عنوان کمی به عنوان 2-5 پیپ; گسترش عجیب و غریب و جفت اگر چه ممکن است به عنوان بزرگ به عنوان 50 پیپ و یا بیشتر. این باعث می شود آن را بسیار مشکل تر برای یک معامله گر در روز به سود. چند مثال عجیب و غریب جفت شامل USD/BRL (دلار ایالات متحده و رئال برزیل) و USD/MXN (دلار ایالات متحده و مکزیک پزو).
سلبریتی هایی که لباس عروس نامتعارف داشتند
با شنیدن کلمه «عروسی» احتمالاً اولین چیزی که در ذهن بسیاری از ما نقش می بندد عروس خانمی با یک لباس سفید است که بالاتنه جذب و دامنی حجیم دارد. اما همه عروس خانم ها آرزوی شان پوشیدن یکی از این لباس عروس های رایج نیست. بعضی عروس خانم ها مرزبندی هایی که در حوزه مد و فشن عروسی وجود دارد را کنار می زنند و رنگ ها و مدل های متفاوتی را برای پوشش روز عروسی خود انتخاب می کنند.
بعضی سلبریتی های زن هالیوودی هم لباس عروس نامتعارفی داشته اند که در ادامه از آن ها خواهیم گفت.
کریستن بل سنت شکنی بزرگی داشت و برای روز عروسی اش با دکس شپارد، دیگر بازیگر هالیوودی، نه از یک پیراهن زنانه استفاده کرد و نه از رنگ سفید. او در روز ازدواجش یک بلوز و شلوار سیاه رنگ به تن کرده بود. بل یک گردنبند بزرگ هم به گردن انداخته بود که به ترکیب لباس هایش اندکی جلوه و حالتی مجلسی داده بود.
لباسی که مریلین مونرو برای عروسی اش با جو دی ماجیو به تن کرده بود، در این عکس سیاه و سفید، مشکی به نظر می رسد اما در حقیقت قهوه ای تیره بود. یقه ی بامزه ی لباس که از خز سفید درست شده بود، حالتی مجلسی به پوشش او می داد و همین امر تضاد جالبی ایجاد کرده بود.
جولیان مور برای روز عروسی اش یک پیراهن زنانه ی بلند بنفش به تن کرده بود که بیشتر شبیه لباس شب بود. این بازیگر هیچ توری هم نداشت اما با یک جفت گوشواره ی بلند براق به ظاهر خود جلوه داده بود.
لباس عروسی این خواننده ی انگلیسی حس و حالی قدیمی داشت. او یک پیراهن زنانه ی کوتاه دولا با دکمه های بزرگ سیاه رنگ به تن کرده بود که انگار مستقیم از دهه ی ۵۰ یا ۶۰ میلادی آمده بود. آلن یک تور هم به سر و یک دسته گل رز رنگارنگ هم در دست داشت.
امیلی راتایکوفسکی هم تصمیم گرفت یک لباس عروسی متعارف نپوشد. او در مراسم ازدواج خصوصی خود یک لباس زرد خردلی به تن کرده بود. این مدل آمریکایی یک کلاه مشکی با تور مشکی هم به سر گذاشته بود.
لباسی که گوئن استفانی در عروسی سال ۲۰۰۲ خود به تن کرده بود در بالاتنه یک لباس عروسی کاملاً معمولی و متعارف بود. اما دامن لباس اصلاً متعارف نبود چون رنگی صورتی داشت که هر چه به سمت پایین می رفت پررنگ تر می شد. پایین توری که این خواننده به سر گذاشته بود هم مانند دامن صورتی بود.
اما تامپسون هم برای عروسی سال ۱۹۸۹ خود یک لباس رنگی انتخاب کرده بود. او یک لباس چند رنگ به تن کرده بود که یک دامن کوتاه با طرح گل و اشکال هندسی داشت. او یک کلاه هم به سر گذاشته بود که یک تور به آن متصل بود.
در دهه ی ۶۰ میلادی زیاد نبودند عروس هایی که لباس نامتعارفی برای جفت ارزهای نامتعارف جفت ارزهای نامتعارف عروسی خود انتخاب کنند، اما الیزابت تیلور عاشق کنار زدن مرزبندی های دنیای مد بود. او در عروسی سال ۱۹۶۴ خود با ریچارد برتون، دیگر بازیگر مشهور، یک لباس زرد به تن و یک تاج گل بزرگ هم بر سر گذاشته بود.
۸ سلبریتی زن هالیوودی که لباس عروسی نامتعارفی داشتند
با شنیدن کلمه ی «عروسی» احتمالاً اولین چیزی که در ذهن بسیاری از ما نقش می بندد عروس خانمی با یک لباس سفید است که بالاتنه ی جذب و دامنی حجیم دارد. اما همه ی عروس خانم ها آرزوی شان پوشیدن یکی از این لباس عروس های رایج نیست. بعضی عروس خانم ها مرزبندی هایی جفت ارزهای نامتعارف جفت ارزهای نامتعارف که در حوزه ی مد و فشن عروسی وجود دارد را کنار می زنند و رنگ ها و مدل های متفاوتی را برای پوشش روز عروسی خود انتخاب می کنند.
بعضی سلبریتی های زن هالیوودی هم لباس عروس نامتعارفی داشته اند که در ادامه از آن ها خواهیم گفت.
کریستن بل
کریستن بل سنت شکنی بزرگی داشت و برای روز عروسی اش با دکس شپارد، دیگر بازیگر هالیوودی، نه از یک پیراهن زنانه استفاده کرد و نه از رنگ سفید. او در روز ازدواجش یک بلوز و شلوار سیاه رنگ به تن کرده بود. بل یک گردنبند بزرگ هم به گردن انداخته بود که به ترکیب لباس هایش اندکی جلوه و حالتی مجلسی داده بود.
مریلین مونرو
لباسی که مریلین مونرو برای عروسی اش با جو دی ماجیو به تن کرده بود، در این عکس سیاه و سفید، مشکی به نظر می رسد اما در حقیقت قهوه ای تیره بود. یقه ی بامزه ی لباس که از خز سفید درست شده بود، حالتی مجلسی به پوشش او می داد و همین امر تضاد جالبی ایجاد کرده بود.
جولیان مور
جولیان مور برای روز عروسی اش یک پیراهن زنانه ی بلند بنفش به تن کرده بود که بیشتر شبیه لباس شب بود. این بازیگر هیچ توری هم نداشت اما با یک جفت گوشواره ی بلند براق به ظاهر خود جلوه داده بود.
لیلی آلن
لباس عروسی این خواننده ی انگلیسی حس و حالی قدیمی داشت. او یک پیراهن زنانه ی کوتاه دولا با دکمه های بزرگ سیاه رنگ به تن کرده بود که انگار مستقیم از دهه ی ۵۰ یا ۶۰ میلادی آمده بود. آلن یک تور هم به سر و یک دسته گل رز رنگارنگ هم در دست داشت.
امیلی راتایکوفسکی
امیلی راتایکوفسکی هم تصمیم گرفت یک لباس عروسی متعارف نپوشد. او در مراسم ازدواج خصوصی خود یک لباس زرد خردلی به تن کرده بود. این مدل آمریکایی یک کلاه مشکی با تور مشکی هم به سر گذاشته بود.
گوئن استفانی
لباسی که گوئن استفانی در عروسی سال ۲۰۰۲ خود به تن کرده بود در بالاتنه یک لباس عروسی کاملاً معمولی و متعارف بود. اما دامن لباس اصلاً متعارف نبود چون رنگی صورتی داشت که هر چه به سمت پایین می رفت پررنگ تر می شد. پایین توری که این خواننده به سر گذاشته بود هم مانند دامن صورتی بود.
اما تامپسون
اما تامپسون هم برای عروسی سال ۱۹۸۹ خود یک لباس رنگی انتخاب کرده بود. او یک لباس چند رنگ به تن کرده بود که یک دامن کوتاه با طرح گل و اشکال هندسی داشت. او یک کلاه هم به سر گذاشته بود که یک تور به آن متصل بود.
الیزابت تیلور
در دهه ی ۶۰ میلادی زیاد نبودند عروس هایی که لباس نامتعارفی برای عروسی خود انتخاب کنند، اما الیزابت تیلور عاشق کنار زدن مرزبندی های دنیای مد بود. او در عروسی سال ۱۹۶۴ خود با ریچارد برتون، دیگر بازیگر مشهور، یک لباس زرد به تن و یک تاج گل بزرگ هم بر سر گذاشته بود.
لنگر انداختن ذهن | ذهن ما چگونه به خشکی مینشیند؟
ذهن ما همیشه هم عملکرد عالی و چشمگیری ندارد، بهخصوص هنگام تصمیمگیری در شرایط عدم قطعیت. برخلاف تصورمان، ذهن خطاهای فراوانی هم مرتکب میشود. برای مثال تصور کنید شما در حال خرید هستید. یک جفت گوشواره میبینید با قیمت 100 دلار، از خرید آن منصرف میشوید زیرا 100 دلار بسیار بیشتر از بودجه خرید شماست. چند قدم جلوتر گردنبندی میبینید با قیمت 75 دلار، همچنان بالاتر از بودجه شماست ولی آن را میخرید زیرا با مقایسه قیمت آن با قیمت 100 دلار گوشواره، 75 دلار ناگهان به قیمتی مناسب و ارزان تبدیل میشود. اگر ذهن را رها کنیم همینگونه غیرمنطقی و غیرقابل پیشبینی برای زندگی ما و دیگران تصمیم میگیرد.
ذهن ما همیشه هم عملکرد عالی و چشمگیری ندارد، بهخصوص هنگام تصمیمگیری در شرایط عدم قطعیت. برخلاف تصورمان، ذهن خطاهای فراوانی هم مرتکب میشود. برای مثال تصور کنید شما در حال خرید هستید. یک جفت گوشواره میبینید با قیمت 100 دلار، از خرید آن منصرف میشوید زیرا 100 دلار بسیار بیشتر از بودجه خرید شماست. چند قدم جلوتر گردنبندی میبینید با قیمت 75 دلار، همچنان بالاتر از بودجه شماست ولی آن را میخرید زیرا با مقایسه قیمت آن با قیمت 100 دلار گوشواره، 75 دلار ناگهان به قیمتی مناسب و ارزان تبدیل میشود. اگر ذهن را رها کنیم همینگونه غیرمنطقی و غیرقابل پیشبینی برای زندگی ما و دیگران تصمیم میگیرد.
البته طبیعی است که ما از مغز /ذهن خود انتظار داشته باشیم آگاهانه و منطقی تصمیم بگیرد. ولی این موضوع را هم باید در نظر بگیریم که مغز /ذهن برای این کار به خوراک فکری نیاز دارد. این خوراک فکری میتواند دانش کسبشده یا تجربه تبادلشده با دیگران باشد ولی آیا مغز /ذهن برای هر تصمیم کوچک و بزرگی در طول روز، به چنین منبع سرشاری از اطلاعات مفید دسترسی دارد؟ گاهی مغز باید نیاز خود را از منابع در دسترستری تامین کند.
سوگیریهای شناختی «لنگر انداختن» یکی از همین میانبرهای ذهن برای دسترسی به اطلاعات مرجع است. ذهن به مرجعی برای مقایسه اطلاعات و تصمیمگیری نیاز دارد و در این سوگیری، ذهن تصمیم میگیرد یا اولین اطلاعات دریافتی یا اعدادی را بدون هیچ پشتوانه علمی و تجربی به عنوان مرجع انتخاب کند. به عبارت سادهتر، هرچه را زودتر دیده و شنیده و تجربه کرده معتبر، قابلاعتماد و مرجعی برای مقایسه دیدهها و شنیدهها و تجربههای بعدی قرار میدهد. در استراتژی دیگرش رقمها و اعدادی را که با آنها برخورد میکند همیشه با رقم یا عددهایی که خود به عنوان مرجع (رقم لنگر) تعریف کرده، مقایسه میکند. به این عملکرد پر از خطای مغز سوگیری «لنگر انداختن» میگویند.
ایده سوگیری «لنگر انداختن» در سال 1974 توسط آموس تورسکی و دنیل کانمن در مقاله «قضاوت تحت عدم قطعیت: سوگیریها و میانبرهای ذهنی» مطرح شد. این مقاله سه سوگیری ذهنی مهم را که انسانها در فرآیند قضاوت و تصمیمگیری استفاده میکنند معرفی میکنند: سوگیری «راهحل دمدستی»، سوگیری «نماگری» و سوگیری «لنگر انداختن».
سوگیری «لنگر انداختن» تحتتاثیر پدیدهای به نام «اثر تقدم» رخ میدهد. اثر تقدم یعنی تمایل مردم برای به خاطر سپردن چیزهایی که زودتر یاد گرفتهاند نسبت به چیزهایی که بعداً فرا میگیرند (استوارت و همکاران، 2004). «اثر تقدم» ممکن است بتواند سوگیری «لنگر انداختن» را توجیه کند زیرا اگر مردم اطلاعات اولیه را بهتر به خاطر میسپارند، احتمالاً این تصور هم ایجاد میشود که اطلاعات اولیه مهمتر از اطلاعات دریافتی بعد از آن است.
وقتی ما در یک عدد، یک برنامه یا اطلاعاتی لنگر ذهنی میاندازیم، عملاً راه ورود اطلاعات جدید به مغز را فیلتر کرده و درک خود را از محیط محدود میکنیم. حتی وقتی موقعیت ایجاب میکند که انعطافپذیر و نسبت به اطلاعات جدید دید باز داشته باشیم، بازهم این قاببندی ذهنی مانع از تغییر استراتژی مغز برای پردازش اطلاعات میشود. سوگیری «لنگر انداختن» خطای شناختی بسیار فراگیری است و تصور میشود که منشأ بسیاری از سوگیریهای شناختی دیگر باشد. سوگیریهایی مانند، «خطای برنامهریزی» و «توهم کانون توجه بودن» نیز تحتتاثیر خطای لنگر انداختن ذهن رخ میدهند.
اثر این سوگیری را میتوان در طیف وسیعی از تصمیمهای بیاهمیتی مانند خرید کردن تا تصمیمهای حیاتی مانند احکام دادگاهها مشاهده کرد. همانطور که میدانیم اعضای هیات منصفه، افراد معمولی بدون هیچ تخصص حقوقی هستند. در تحقیقی که چپمن و بورن استاین با عنوان «هرچه بیشتر بخواهی، بیشتر به دست میآوری: اثر لنگر انداختن در احکام هیات منصفه» انجام دادند، یک پرونده فرضی با یک شاکی فرضی به دو گروه هیات منصفه ارائه شد. در گروه اول شاکی از سازمان حفظ سلامت به دلیل تجویز قرصهایی که به سرطان تخمدان منجر شده بود، شکایت پنجمیلیوندلاری و در گروه دوم همین شاکی شکایت 20 هزاردلاری مطرح کرده بود. هیات منصفه در گروه اول (با لنگر بالا) نزدیک به 44 درصد مطمئن بودند که این قرص به سرطان منجر شده در حالیکه در گروه دوم (با لنگر کم) فقط 4 /26 درصد از این موضوع اطمینان داشتند. به عبارت سادهتر ذهن اعضای هیات منصفه به حدی در رقم مطرحشده برای شکایت متمرکز شده بود که در عمل قضاوت آنها را هم تحتتاثیر خود قرار داد. تحقیقات فراوانی وجود سوگیری «لنگر انداختن» در میان قضات را ثابت کرده است. سه تحقیق متفاوت نشان داده است، درخواست احکام طولانیمدت زندان از طرف دادستان مانند لنگر ذهنی قاضی عمل میکند و تا 27 درصد، 50 درصد و 60 درصد صدور احکام بلندمدت زندان را افزایش میدهد. در تحقیق دیگری تاثیر صدور احکام به صورت ماه نه به صورت سال مورد مطالعه قرار گرفت و ثابت شد قضاتی که از آنها خواسته شده بود به صورت ماه (24 ماه به جای دو سال) احکام خود را صادر کنند، تا 43 درصد احکام زندان کوتاهتری نسبت به سایر قضات صادر کردند. در واقع ذهن آنها در تله عدد بزرگتر گرفتار شده بود.
یک مثال شایع تاثیر سوگیری «لنگر انداختن» در حوزه پزشکی است؛ زمانیکه تشخیص پزشکی با توجه به اولین علائم بیمار انجام میشود نه با توجه به علائم بعدی که ظاهر میشود. این یعنی یک پزشک ممکن است توجه بیش از اندازهای به علائم اولیه بیمار داشته باشد (لنگر ذهنی) و نسبت به علائمی که با تاخیر در فرد خود را نشان میدهد بیتوجهی کند. جدیدترین تحقیقی که در این زمینه انجام شده است، مطالعه یوساف و همکارانش در دوران پاندمی کرونا بوده است. آنها در مطالعه سال 2020 خود نشان دادند که چگونه برخی پزشکان به دلیل توجه بیش از اندازه به علائم اولیه بیماران کووید از درمان سایر مشکلات بیماران که در مراحل بعدی عود میکند، غفلت میکنند. این پدیده در کل میتواند به درمانهای غلط و تشخیصهای اشتباه منجر شود و بیمار را در شرایط واقعاً خطرناکی قرار دهد.
سوگیری لنگر انداختن را میتوان در تعامل انسانها هم مشاهده کرد، بدینصورت که معمولاً مردم کیفیت رابطه خود را با افراد دیگر بر اساس چگونگی شروع یک رابطه قضاوت میکنند. در روابط کوتاهمدت این امر به معنی اولین حسی است که از طرف مقابل میگیریم، اگر حس مثبتی در برخورد اول داشته باشیم، حس کلیمان نسبت به رابطه مثبت خواهد بود. در روابط بلندمدت این عملکرد ذهن میتواند پیامدهای جدی داشته باشد. ممکن است آزار ببینیم، مورد سوء استفاده قرار بگیریم ولی ذهن به صورت ناخودآگاه، همچنان در اطلاعات اولیه خود لنگر انداخته و کورسوهای امید را زنده نگه میدارد.
تصمیمات مالی ما نیز از اثر این سوگیری در امان نبوده است. مثلاً، میزان پرداخت ما برای یک محصول بسیار تحتتاثیر این سوگیری است. اگر به مرکز خریدی برویم و در اولین فروشگاه بلوزی را با قیمت 100 دلار ببینیم، در فروشگاههای بعدی همان بلوز را با قیمت 200 دلار ببینیم، طبیعتاً برداشت ما این است که 200 دلار قیمت بالایی برای آن بلوز است. در حالیکه اگر قیمت بلوز در مغازه اول 200 دلار و در مغازههای بعدی جفت ارزهای نامتعارف 250 دلار بود، قیمت 200 دلار به نظر بسیار هم مناسب میآمد.
نمونه دیگر تاثیر این سوگیری را در افزایش قیمت بنزین در دوره دوم ریاستجمهوری جرج بوش و دوره اول ریاست جمهوری باراک اوباما میتوان مشاهده کرد. مصرفکنندگان مدتها به قیمت بنزین حدوداً هر گالن دو دلار عادت کرده بودند (لنگر قیمت)، با افزایش قیمت بنزین به گالنی سه دلار، نارضایتی مصرفکنندگان به اوج خود رسید ولی به مرور زمان و با عادت به قیمت جدید، لنگر ذهنی جدید مصرفکنندگان روی گالنی سه دلار تنظیم شد. پس از اینکه قیمت بنزین به گالنی 5 /2 دلار کاهش پیدا کرد، حس مصرفکنندگان تا حد جفت ارزهای نامتعارف زیادی مثبت شد و رضایت عمومی افزایش پیدا کرد. دورنمای این داستان اینگونه است که در ابتدا مردم با اکراه گالنی 5 /2 دلار را پرداخت میکردند و به فاصله نهچندان زیاد، همان مردم با رضایت گالنی 5 /2 دلار پرداخت میکردند.
یکی از مثالهای بارز دیگر برای درک بهتر سوگیری لنگر انداختن جمعههای سیاه است. خریداران به حراجها هجوم آورده و مسیرهای خرید خود را از قبل تعیین میکنند تا بتوانند از تخفیفهای چشمگیر نهایت استفاده را ببرند. اگرچه گاهی حراجها ماهیتی واقعی دارند ولی در بیشتر مواقع داستان به گونه دیگری است. تبلیغات فروش همیشه به شما میگوید که یک تلویزیون جدید چه قیمتی باید داشته باشد و همین تلویزیون در حراج جمعه سیاه با تخفیفی باورنکردنی به شما فروخته میشود. ولی واقعیت این است که شما هیچ مرجعی به جز تبلیغات برای سنجش ارزش واقعی یک تلویزیون ندارید و شاید خرید جمعه سیاه فقط یک سیگنال نادرست مغز بر اساس اطلاعات مرجع اشتباه است.
یکی از استراتژیهای افزایش فروش «قیمتگذاری لنگری» است. این استراتژی به زبان ساده میگوید، اگر میخواهی یک ساعت دوهزاردلاری را بفروشی، آن را در کنار یک ساعت 10 هزاردلاری قرار بده. با این سیاست ساده، مشتریان را در تله «لنگر انداختن» ذهنشان قرار میدهی و ساعت نهچندان ارزان دوهزاردلاری خود را میفروشی.
نمونه دیگر در تصمیمگیریهای مالی، مربوط به چانهزنی با مدیران برای تعیین حقوق و دستمزد است. اگر مذاکره شما با پیشنهاد حقوقی پایین از طرف مدیرتان شروع شود، و در پیشنهادهای بعدیاش حقوق شما را کمی بالا ببرد، شما احساس میکنید که از حقوق پیشنهادی راضی هستید و مذاکره به احتمال زیادی به نتیجه میرسد، حالا همین سناریو را با شرایطی تصور کنید که مدیرتان مذاکره بر سر حقوق شما را با رقمی بالا شروع کند و بخواهد بر سر همان رقم پافشاری کرده و تغییری در پیشنهادش ندهد. خودتان را در هر کدام از این شرایط مجسم کنید و ببینید چگونه مذاکرات خود و مدیر خود را قضاوت خواهید کرد.
عوامل تاثیرگذار بر این سوگیری
وضع روحی
انگلیچ و سودِر دو محقق آلمانی در تحقیق سال 2009 خود توانستند تاثیر مستقیم وضع روحی بر سوگیری لنگر انداختن را ثابت کنند. آنها به طور دقیق به این نتیجه رسیدند که افرادی با حس و حال مثبت، کمتر در تله سوگیری «لنگر انداختن» گرفتار میشوند. مطالعه دیگری که توسط چِن، دانشجوی دکترای دانشگاه اوهایو در سال 2013 انجام شد، نیز نشان داد مردم غمگینی که ذهنشان از نظر فعالیت شناختی فعال نیست، بسیار تحتتاثیر سوگیری «لنگر انداختن» ذهن خود هستند. علاوه بر آن، دو مطالعه دیگری که بادنهازن، استاد روانشناسی دانشگاه نورت وسترن و همکارانش در سال 2000 انجام داد نیز مساله گرفتار شدن افراد غمگین در تله سوگیری «لنگر انداختن» را تایید کرد.
شخصیت
نوع شخصیت افراد نیز در میزان اثرگذاری این سوگیری نقش مهمی ایفا میکند (کاپوچو، 2014). هرچه افراد تجربهپذیرتر و انعطافپذیرتر باشند، کمتر تحتتاثیر «لنگر انداختن» ذهنشان قرار میگیرند. هرچه افراد تجربهپذیرتر باشند، از لحاظ ذهنی آمادگی بیشتری برای تحلیل اطلاعات جدید داشته و ذاتاً به اطلاعات جدید و قدیمی توجه یکسانی میکنند. آنها عملاً نسبت به اولین اطلاعات دریافتی چسبندگی کمتری نشان میدهند.
از تله این سوگیری رها شویم
سوگیری لنگر انداختن ما را در دام قضاوتهایی نادرست گرفتار میکند که رهایی از آن فقط به میزان آگاهیمان بستگی دارد. وقتی شما از وجود چنین خطاهایی در تصمیمگیری آگاه باشید، میتوانید تا حدی خود را از این دام برهانید. اینکه خود را همیشه در حس و حال مثبت نگه دارید، شاید امری غیرممکن و محال باشد، ولی اگر از پیامدهای تصمیمگیری در حال بد خود آگاه باشید، شاید تصمیماتی را که در احساس غم و ناراحتی میگیرید ارزیابی مجدد کرده یا خیلی به قضاوتهایتان در این شرایط اتکا نکنید. علاوه بر آن، هرچه تجربهمان در یک کار بیشتر باشد، راحتتر میتوانیم خود را از تله این سوگیری برهانیم (ولش و همکاران، 2014). دانش، تجربه و اطلاعات تنها ابزار رهایی از لنگر ذهنیمان است. به همین دلیل وقتی مردم با موضوعی جدید و تجربهای نو مواجه میشوند، بیشتر احتمال دارد گرفتار «لنگر انداختن» ذهنی خود شوند. یک راه دیگر در نظر گرفتن گزینههای جایگزین است. مانند استراتژی «تیم قرمز» یعنی تعیین افرادی برای مخالفت و به چالش کشیدن ایدههای یک گروه دیگر. در نهایت برای سوگیریزدایی از مغز باید بیاموزیم که همیشه یک قدم از فرآیند فکریمان عقب بنشینیم، دائم قضاوتهایمان را زیر سوال ببریم و بدانیم که مغز ما گاهی میتواند بزرگترین دشمن ما باشد.
توصیههایی برای مثبت ماندن در دوران ابهامآمیز
نویسنده: Rebecca Knight مترجم: مریم مرادخانی منبع: HBR : بحران کووید-۱۹، مدیران میانی را در تنگنا قرار داده است. این روزها، مجبور بودهاید حقوقها را کاهش دهید، نیروها را تعدیل کنید و حامل خبرهای بد برای کارکنان در همه سطوح سازمان باشید. شاید هفتهها در خانه کار کرده باشید و استرس داشته باشید چون در تونلی هستیم که انتهایش معلوم نیست. برای آنکه در این شرایط خاص، متمرکز و سرزنده بمانیم، چه باید بکنیم؟ چطور میتوانیم نگاه خود را نسبت به این شرایط، تغییر دهیم؟ با چه کسی میتوانیم درد و دل کنیم؟ و چطور میتوانیم خودمان را شارژ کنیم وقتی تمام کارهایی که معمولا برای تجدید روحیه انجام میدادیم فعلا مقدور نیستند؟
حکایت دو کبوتر و قضاوت اشتباه از کلیله و دمنه
حکایت دو کبوتر داستانی آموزنده از کلیله و دمنه است که خواننده را به پرهیز از قضاوت عجولانه پند می دهد زیرا بسیاری از قضاوت ها اشتباه خواهد بود و چه بسا نتیجه این اشتباه قابل جبران نباشد.
خواندن حکایت کوتاه و پندآموز به سادگی و بدون هیچ کلاسی درس اخلاق میدهد. داستان کوتاه آموزنده داستانی است که در آنها مردم گفتار و کردار روزانه خویش را در شخصیتهای حکایت میبینند، با آنها همذاتپنداری کرده و درس زندگی میآموزند. در مطلب حاضر حکایتهای پندآموز را برای شما آماده کردیم که شما را به خواندن آنها دعوت میکنیم.
یکی از حکایت های کوتاه کلیله و دمنه حکایت دو کبوتر است که یکی از آن ها نسبت به جفتش دچار سوء ظن می گردد و عجولانه قضاوت می کند. این داستان آموزنده، به خواننده این پیام را می دهد که نباید به این آسانی دیگران را قضاوت کرد و باید صبور باشیم تا بعدا پشیمان نشویم.
حکایت دو کبوتر و عاقبت قضاوت نابجا
یک جفت کبوتر در گوشه مزرعهای با خوشحالی باهم زندگی میکردند. در فصل بهار، وقتی که باران زیاد میبارید و لانه آن ها را خیس مس کرد، کبوتر ماده به همسرش گفت: “این لانه خیلی مرطوب است. اینجا دیگر جای خوبی برای زندگی کردن نیست.” کبوتر نر جواب داد: “به زودی تابستان از راه میرسد و هوا گرمتر خواهد شد. علاوه براین، ساختن اینچنین لانهای که هم بزرگ باشد و هم انبار داشته باشد، خیلی سخت است. “
پس دو کبوتر در همان لانه قبلی ماندند تا این که تابستان فرا رسید و لانه آن ها کم کم خشک شد و زندگی خوشی را در مزرعه سپری کردند. آنها هر چقدر برنج و گندم میخواستند میخوردند و مقداری از آن را هم برای زمستان در انبار لانه شان ذخیره میکردند.
یک روز، متوجه شدند که انبارشان از گندم و برنج کاملا پر شده است. با خوشحالی به یکدیگر گفتند: “حالا یک انبار پر از غذا داریم؛ بنابراین، زمستان پیش رو را به راحتی می گذرانیم و گرسنه نمی مانیم.”
بعد در انبار را بستند و دیگر سری به آن نزدند تا این که تابستان به پایان رسید و دیگر در مزرعه دانه به ندرت پیدا میشد. پرنده ماده که نمیتوانست تا دوردست پرواز کند، در خانه استراحت میکرد و کبوتر نر برای او غذا تهیه میکرد.
در فصل پاییز وقتی که بارندگی آغاز شد و دو کبوتر نمیتوانستند برای خوردن غذا به مزرعه بروند، یاد انبار آذوقه شان افتادند. کبوتر نر به انبار رفت تا کمی دانه بردارد اما با صحنه عجیبی مواجه شد؛ دانههای انبار که بر اثر گرمای زیاد تابستان، حجمشان کمتر از حجم اولیه شان شده بود، حالا کمتر از اول به نظر میرسیدند.
کبوتر نر با عصبانیت نزد جفت خود برگشت و فریاد زد: “عجب بی فکر و شکمو هستی! ما این دانهها را برای زمستان ذخیره کرده بودیم، ولی تو نصف انبار را این مدت که در خانه ماندی، خوردهای؟ مگر زمستان و سرما و یخبندان پیش رو را فراموش کردی؟ “
کبوتر ماده با ناراحتی پاسخ داد: ” من دانهها را نخورده ام و نمیدانم که چرا نصف انبار خالی شده؟ “
کبوتر ماده که از دیدن مقدار کم دانههای انبار، متعجب شده بود، با اصرار گفت: ” قسم میخورم از همان روزی که این دانهها را در انبار ذخیره کردیم، به آنها نگاه نکردم. آخر چطور میتوانستم آنها را بخورم؟ من هم تعجب می کنم که چرا این قدر دانههای انبار کم شده است؟ این قدر عصبانی نباش و مرا سرزنش نکن. بهتر است که صبور باشیم و دانههای باقی مانده را بخوریم. شاید کف انبار فرو رفته باشد یا شاید موشها انبار را پیدا کرده اند و مقداری از آنها را خورده اند. شاید هم شخص دیگری دانههای ما را دزدیده است. در هر صورت تو نباید عجولانه قضاوت کنی. اگر آرام باشی و صبر کنی، حقیقت روشن میشود. “
کبوتر نر با عصبانیت گفت: ” کافی است! من به حرفهای تو گوش نمیدهم و لازم نیست نصیحتم کنی. من مطمئنم که هیچکس غیر از تو به اینجا نیامده. اگر هم کسی آمده، حتما خودت خوب میدانی که چه کسی بوده است.
اگر تو دانهها را نخوردی باید راستش را بگویی. من نمیتوانم منتظر بمانم و این اجازه را هم به تو نمیدهم که هر کاری دلت میخواهد بکنی. خلاصه، اگر چیزی میدانی و قصد داری که بعد بگویی بهتر است همین الان بگویی.
” کبوتر ماده که چیزی درباره کم شدن دانهها نمیدانست، شروع به گریه و زاری کرد و گفت: “من به دانهها دست هم نزدم و نمیدانم که چه بلایی بر سر آنها آمده است.”
و باز به کبوتر نر گفت که صبر کن تا علت کم شدن دانهها معلوم شود. اما کبوتر نر متقاعد نشد، بلکه ناراحتتر شد و جفت خود را از خانه بیرون انداخت.
کبوتر ماده گفت: “تو نباید به این سرعت درباره من قضاوت کنی و به من تهمت ناروا بزنی. به زودی از کرده خود پشیمان خواهی شد. ولی باید بگویم که آن وقت خیلی دیر است”
کبوتر نر، تنها در لانه به زندگی خود ادامه داد. او هنوز از این که اجازه نداده بود جفتش او را فریب دهد، خیلی خوشحال بود.
چند روز بعد هوا دوباره بارانی و مرطوب شد. دانههای انبار، دوباره چاقتر و پرحجمتر شدند و انبار دوباره به اندازه اولش پر شد. کبوتر عجول با دیدن این موضوع، فهمید که قضاوتش درباره جفتش اشتباه بوده و از کرده خود خیلی پشیمان شد، ولی دیگر برای پشیمانی خیلی دیر شده بود و او به خاطر قضاوت نادرستش تا آخر عمر تنها و با ناراحتی و عذاب وجدان زندگی کرد.
متن حکایت دو کبوتر در کلیله و دمنه
آوردهاند که جفتی کبوتر دانه فراهم آوردند تا خانه پرکنند. نر گفت: تابستان است و در دشت علف فراخ، این دانه نگاه داریم تا زمستان که در صحراها بیش چیزی نیابیم بدین روزگار گذرانیم. ماده هم برین اتفاق کرد و بپراگندند. و دانه آنگاه که بنهاده بودن نم داشت، آوند پر شد. چون تابستان آمد و گرمی دران اثر کرد دانه خشک شد و آوند تهی نمود، و نر غایب بود، چون باز رسید و دانه اندکتر دید گفت:
این در وجه نفقه زمستانی بود. چرا خوردی؟ ماده هرچند گفت «نخورده ام » سود نداشت. میزدش تا سپری شد.
در فصل زمستان که بارانها متواتر شد دانه نم کشید و بقرار اصل باز رفت. نر وقوف یافت که موجب نقصان چیست، جزع و زاری بر دست گرفت و مینالید و میگفت: دشوارتر آنکه پشیمانی سود نخواهد داشت.
و حکیم عاقل باید که در نکایت تعجیل روا نبیند تا همچون کبوتر بسوز هجر مبتلا نگردد. و فایده حذق و کیاست آنست که عواقب کارها دیده آید و در مصالح حال و مآل غفلت برزیده نشود، چه اگر کسی همه ادوات بزرگی فراهم آرد چون استمالت بوقت و در محل دست ندهد از منافع آن بی بهره ماند.
۵ حکایت کوتاه از کلیله و دمنه | حکایتهای جالب و خواندنی
چند نمونه حکایت کوتاه از کلیله و دمنه برایتان گردآوری شده که شامل قصه و حکایتهایی از زبان حیوانات به نثر قدیم و به زبان ساده است که در کتاب کلیله و دمنه آمده و برای کودکان و بزرگسالان جذاب و خواندنی است.